سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در گذشته مرا برادرى بود که در راه خدا برادریم مى‏نمود . خردى دنیا در دیده‏اش وى را در چشم من بزرگ مى‏داشت ، و شکم بر او سلطه‏اى نداشت ، پس آنچه نمى‏یافت آرزو نمى‏کرد و آنچه را مى‏یافت فراوان به کار نمى‏برد . بیشتر روزهایش را خاموش مى‏ماند ، و اگر سخن مى‏گفت گویندگان را از سخن مى‏ماند و تشنگى پرسندگان را فرو مى‏نشاند . افتاده بود و در دیده‏ها ناتوان ، و به هنگام کار چون شیر بیشه و مار بیابان . تا نزد قاضى نمى‏رفت حجّت نمى‏آورد و کسى را که عذرى داشت . سرزنش نمى‏نمود ، تا عذرش را مى‏شنود . از درد شکوه نمى‏نمود مگر آنگاه که بهبود یافته بود . آنچه را مى‏کرد مى‏گفت و بدانچه نمى‏کرد دهان نمى‏گشود . اگر با او جدال مى‏کردند خاموشى مى‏گزید و اگر در گفتار بر او پیروز مى‏شدند ، در خاموشى مغلوب نمى‏گردید . بر آنچه مى‏شنود حریصتر بود تا آنچه گوید ، و گاهى که او را دو کار پیش مى‏آمد مى‏نگریست که کدام به خواهش نفس نزدیکتر است تا راه مخالف آن را پوید بر شما باد چنین خصلتها را یافتن و در به دست آوردنش بر یکدیگر پیشى گرفتن . و اگر نتوانستید ، بدانید که اندک را به دست آوردن بهتر تا همه را واگذاردن . [نهج البلاغه]
کل بازدیدها:----39669---
بازدید امروز: ----15-----
بازدید دیروز: ----12-----
بهار سبز

 

نویسنده: بهاره
سه شنبه 88/5/13 ساعت 5:9 صبح

آقا جان، دوری تو، جانم را به لبم رساند.
---
لبانم خشک است، آب می خواهم!

    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بهاره
دوشنبه 88/1/24 ساعت 7:4 عصر

این باران که می بارد نه از آمدن بهار، که از نیامدن یار است. گویی زمین و زمان در نبودش می گرید. حال تو بگو طبیعتِ بهار است که می بارد؛ ولی انتظار نداشته باش تصدیقت کنم!


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بهاره
شنبه 87/11/19 ساعت 1:25 صبح

بهار نزدیک است. و تو نزدیک تر
آیا تو را خواهم دید
 آنگاه که بهار می رسد؟

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بهاره
شنبه 87/11/5 ساعت 8:26 عصر

همیشه با شنیدن صدای اذان، احساس سنگینی خاصی به من دست می داد. همیشه می گفتم، زود بروم نمازم را بخوانم. با خواندن نماز، احساس می کردم راحت شدم و دیگر تکلیفی ندارم. خب شاید هر مسلمانی مثل من این گونه باشد.
ولی بعد از اینکه به این جمله ی پیامبر(ص) برخوردم، به شدّت از گذشته ی خود پشیمان شدم. (أرحنا یا بلال) ای بلال ما اذان بگو تا در نماز به آرامش و راحتی برسیم.
وای بر من! پیامبرم در نماز به آرامش می رسد و آن را راحتی می داند. ولی من، نماز را سنگین می دانم و بعد از نماز راحت می شوم. چه مسلمانی معکوسی دارم من!


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بهاره
دوشنبه 87/10/23 ساعت 6:26 عصر

«به برادران و خواهران فلسطینیم می گویم: صبر کنید! صبر کنید! چرا که پیروزی نزدیک است.»
این جمله را نه یک دختر لبنانی که همه زنان و مردان آزاده ی مسلمان از قلبشان فریاد می زنند و کوچکترین شبهه ای در آن ندارند.
من هم یکی از آنها.

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بهاره
پنج شنبه 87/10/19 ساعت 10:46 عصر

باز جمعه می آید
باز من و تو
باز من و خواب
باز تو و تنبلی و کار
باز گردش و تفریح و بیرون!
باز هوای پاک
یار کجاست؟
باز فراموشی و غفلت
باز هفته ای نو
باز به انتظار جمعه ای دیگر!

 


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بهاره
یکشنبه 87/10/8 ساعت 4:44 عصر

در سرمای زمستان دنبال گرمای بهاری می گشتم که ناگاه

صدای حرارت سوزان غزه گوشمالی ام داد.

خدایا این آتش را بر کودکان غزه سرد و سلامت گردان.

چرا که اینها همان امّت خلیلت ابراهیم اند.

راستی چرا مسلمانان در خواب خرگوشی فرو رفته اند؟!


    نظرات دیگران ( )
نویسنده: بهاره
جمعه 87/10/6 ساعت 5:34 عصر

در این سرمای زمستان شاید از بهار سخن گفتن، کمی بی ربط باشد

 ولی می توان بهاری بود

حتی در سردترین روزهای سال

آمده ام که بهاری باشم

سبز و بهاری


    نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • لَباب
    بهار نیامد، باران آمد
    تو....بهار
    تا راحت شوم!
    به برادران و خواهران فلسطینی
    باز جمعه...
    از سرمای زمستان تا حرارت غزه
    سبز باشید

  •  RSS 

  • خانه

  • ارتباط با من
  • درباره من

  • پارسی بلاگ
  • درباره من

  • لوگوی وبلاگ

  • فهرست موضوعی یادداشت ها

  • لوگوی دوستان من

  • اوقات شرعی

  • اشتراک در وبلاگ

  • وضعیت من در یاهو

  •